خانهاي ميسازم
خشت هايش همه از جنس دعا
در همين نزديکي
با دري رو به شما
با خودم مي گويم
آنکه در قصر مقابل
به من و شيفتگي هاي دلم مي خندد
دل به من مي بندد؟
هيچ آيا به من سوخته دل چشم عنايت دارد ؟
آنکه دلشوره شيرينم را مي بيند
روزي آيا از چشم
ميوه اشک مرا مي چيند ؟